!!!اینشتین فراتر از یک نام !!!
 
نويسندگان

 

سلام به همگی!

 البته فکر کنم به جز خودم کسی دیگه تو این وبلاگ نمیاد ! پس احتمالا دارم باخودم حرف می زنم . حقش نبود این وبلاگ متروکه بشه . می دونین ... تقصیر خود من و زهرا خانم بود . معذرت خواهی می خواین ؟ خب باشه ببخشید ! چی ؟ دلیلم می خواین ؟ بابا ول کنین این حرفا رو! زهرا رو نمیشناسین مگه ! کسی که اسم وبلاگشو بذاره "انیشتین ، فرا تر از یک نام " دیگه از درس و مشقش نمی گذره ! خودم می دونم تو تابستون هم هیچی ننوشتیم ! نشد دیگه !

 برم سر اصل مطلب؟ نه ، تا میگم اصل مطلب یاد مراسم خواستگاری نیفت ! مراسم معارفه ست ! من گروه پشتیبانی و تدارکات این وب رو تشکیل میدم . ای بابا باز منحرف نشو ! مستخدم مدیر وبلاگ نیستم ! یه جورایی کمکش کردم .خلاصه ...سعی میکنم هفته ای یک بار یه متن گهربار بگم تا تو دفترچه خاطرات هاتون بنویسین ! باشه بابا اصلا ننویسین ! نگران نباشین درباره ی انیشتین و مادام کوری و... زیاد حرفی واسه زدن ندارم . بحث های من ورای این جور چیزاست !

 مثلا چند وقت پیش یه فیلم دیده بودم که توش یه بچه رفته بود دیدن خودبزرگسالش در آینده . اصلا کاری به داستان اون فیلم و(اینکه بچه ی تو فیلم عادتش این بود که دستش رو تو دماغش کنه )ندارم . مسئله اینه که اون پسر بچه یکی از آرزوهاش این بود که بدونه چرا بعضی وقت ها رنگ ماه زرد مایل به نارنجی میشه . من هم که چقدر به رنگ ماه دقت می کردم ! بعد از اون فیلم هر دفعه ماه رو از تو پنجره اتاقم می دیدم زرد بود . کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که یا فیلمه الکی گفته بوده «بعضی وقت ها» یا اون بچه مشکل بینایی داشته ! اما یه شب خودم به تنهایی علت این مسئله ی شگرف رو متوجه شدم ! خودم تنهای تنها ! اون شب هوا گرم تر بود و پنجره رو باز کرده بودم . چشمم به ماه افتاد که از پنجره ی باز دیده می شد. دیدم ماه کاملا سفیده ! بعد ناگهان جرقه بزرگی توی ذهنم زده شد . (یه کم بزرگ تر می بود مغزم آتیش می گرفت )

 دلیل اینکه من ماه رو از پنجره اتاقم زرد می دیدم ، این نبود که آخر فیلمه گفت موقع غروب پرتو های نور مقدار انژی شون فلان میشه و...

به خاطر این بود که پنجره کثیف بود !

نتیجه ی اخلاقی : ازاین به بعد در تمیز نگه داشتن پنجره های اتاقهایمان بیشترکوشا باشیم . عزت زیاد . تا هفته ی بعد روز شنبه 16 /5 بدرود !  


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 10 شهريور 1392برچسب:, ] [ 21:34 ] [ زهرا ]
 








می گویند : "مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت:

فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو.

چه محشری می شوند!

"اینشتین”در جواب نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم.

واقعا هم که چه محشری می شود!

ولی این یک روی سکه است،

فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود!


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, ] [ 16:27 ] [ زهرا ]

خیلی وقت ها از خودم می پرسم این لطیفه ها و معما و البته  sms ها از کجا ساخته می شوند ؟ آیا یک سری آدم بیکار این کار را می کنند ؟ یا اصلا یک سری آدم برای این کار استخدام شده اند یا .... . راستش را بخواهید بعضی از این محصولات (!) آن قدر خلاقانه هستند که آدم نمی تواند به آن ها بگوید ... . حالا باورتان می شود که ریاضی دانان خشک و جدی ( این تصور عموم مردم است ) هم گاهی از این شوخی ها می کردند ! البته شوخی های آنان کاملا جدی بوده و جنبه ی علمی داشته . نمونه ای از این شوخی ها پارادوکس ها هستند . پارادوکس ها یا متناقض نما ها , عبارت ها یا سوالاتی به ظاهر درست و معمولی هستند که نتایج و مسئله هایی تناقض آمیز در خود دارند و بسیاری از مشاهدات , اطلاعات و حتی بدیهیات ما را زیر سوال می برند . در ادامه شما را به خواندن چند پارادوکس دعوت می نمایم !

ادامه در ادامه ی مطلب


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ جمعه 19 خرداد 1391برچسب:شوخی هایی برای گیج کردن آدم ها , پارادوکس, ] [ 11:45 ] [ زهرا ]

معمای اینشتین

معمای زیر ساخته ی ذهن آلبرت اینشتین است و هیچ گونه کلکی در آن وجود ندارد .

در باره ی این معما، ادعا شده که تنها دو درصد از مردم جهان قادر به حل آن هستند . البته ناامید نشوید زیرا در یک جهان 8 میلیاردی دو درصد هم برای خودش عددی است . 

توصیه می کنم جواب  این معما را به همراه زمان حل آن را در قسمت نظرات وبلاگ قرار دهید .

در چند هفته ی آینده جواب را به همراه راه حل آن ببینید . 

در خیابانی، پنج خانه در پنج رنگ متفاوت وجود دارد.

در هر یک از این خانه ها یک نفر با ملیتی متفاوت از دیگران زندگی میکند.

این پنج صاحبخانه هر کدام نوشیدنی متفاوت می نوشند،

سیگار متفاوت می کشند و حیوان خانگی متفاوت نگهداری
میکنند.حالا  با توجه به راهنمایی زیر بگویید کدام یک در خانه ی خود ماهی نگه می دارند .
 

راهنمایی:

 

۱) مرد انگلیسی در خانه قرمز زندگی می کند.

۲) مرد سوئدی، یک سگ دارد.
۳) مرد دانمارکی چای می نوشد.
 4) خانه سبز رنگ در سمت چپ خانه سفید قرار دارد.
 5)صاحبخانه خانه سبز، قهوه می نوشد.
۶) شخصی که سیگار Pall Mall می کشد پرنده پرورش میدهد.
7) صاحب خانه زرد، سیگار Dunhill می کشد. 
۸) مردی که در خانه وسطی زندگی میکند، شیر مینوشد.
۹) مرد نروژی، در اولین خانه زندگی می کند.
۱۰) مردی که سیگار Blends می کشد در کنار مردی که گربه نگه میدارد زندگی میکند.
۱۱) مردی که اسب نگهداری می کند، کنار مردی که سیگارDunhillمیکشد زندگی میکند 
۱۲) مردی که سیگار Blue Master می کشد، آب میوه می نوشد.
۱۳) مرد آلمانی سیگار Prince می کشد.
۱۴) مرد نروژی کنار خانه آبی زندگی می کند.
 
۱۵) مردی که سیگار Blends می کشد همسایه ای دارد که آب مینوشد.
 

                                            تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 22:36 ] [ زهرا ]

                                     


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 22:30 ] [ زهرا ]

                                  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل ، صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر را به همه مادران تبریک و تهنیت میگوئیم . . .

 

                                           تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


مادرم، خواستم خوشبوترین گل دنیا را برایت هدیه بیاورم،

اما دیدم تو خوشبوترین گل دنیا هستی . . .
                               


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 21:54 ] [ زهرا ]

 

                             تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
 با سلام
به کسانی که برای اولین بار این مطلب را مشاهده می کنند ، توصیه می کنم که قسمت اول داستان را در صفحه نخست وبلاگ مطالعه کنند .
قسمت دوم  
همه جا تاریک است و هیچ صدایی نمی آید ، تنها از چند پنجره در ساختمان نوری نارنجی رنگ بیرون می ریزد . عمو از در باز ساختمان می گذرد وبه سالن قدم می گذارد . لامپ کم نوری در آن سمت سالن سوسو می زند . و میز پذیرش گرد و خاک گرفته ای را نمایان می سازد . کسی پشت آن نیست و مکانش اندکی متروکه به نظر می رسد . صدای ضعیفی از انتهای راهرو منتهی به سالن می آید .
هر چه فکر می کنم ، نمی دانم که کجا هستیم . عمو به سرعت به سمت میز پذیرش می رود . دو طرف آن را نگاه می کند و از آن طرف میز دفتر بزرگی را به سمت خود می کشاند ؛ صفحه ای را که قبلا باز بود چک می کند و سپس به صفحه ی بعد می رود و بعد از چند لحظه ورق زدن می گوید :
ـ آهان ! پیدایش کردم .
عمو دفتر را به صفحه ی اول باز گردانده  و سرجایش می گذارد و می گوید :
ـ طبقه ی دوم اتاق 16 . بیا دنبالم .
دستم را می گیرد و مرا به انتهای راهرو می کشاند از پله ها بالا می رویم و وارد راهروی دیگری می شویم در هر سمت راهرو سه در وجود دارد عمو نگاهی به در ها می اندازد . در این حین ناگهان یکی از در ها به طور وحشیانه ای باز می شود . صدای خش خشش اعصابم را به هم می ریزد. (و به قول معروف روی مخم اسکی میرود) . فکر می کنم به یک روغن کاری حسابی نیاز داشته باشد . مرد نسبتا قد بلندی که یک دست کت و شلوار مشکی بر تن دارد ، از اتاق بیرون می آید . از قیافه اش حدس می زنم که مردی جدی و خشن باشد . عینک ظریفش را از روی چشمانش بر می دارد و در جیب می گذارد . برگه ای نیز در دست چپش دارد که هنگام پایین رفتن از پله ها نگاهی به آن می اندازد . هنوز نمی دانم این جا چه خبر است که یاد عمو می افتم . عمو ساکت است و حرفی نمی زند . ولی سرجایش خشکش زده است . نگاهش مرد را دنبال می کند که مثل توفان پله ها را در می نوردد . دهانش اندکی باز مانده است .چند لحظه تکان نمی خورَد و انگار که در  فکر ست . چشمانش از روی پله ها به سمت دری می لغزد . دری که رویش شماره ی 16( روی یک ورقه ی فلزی) نوشته شده است و پشت سر مرد باز مانده است . عمو آرام به سمت آن می رود . صدای جیغی بلند که داخل راهرو طنینی گنگ داشت ، حالا بلند تر است . از لای در ، نیمی از نور کم اتاق دیده می شود . سایه ی محوکسی که در اتاق حرکت می کند روی دیوار می رقصد . عمو کمی جلوتر می رود .  یک تخت و یک میز کوچک کنارش است که روی آن یک لیوان و چند وسیله پزشکی خون آلود و... در اتاق دیده می شود . نزدیک تر می رود . تازه می فهمم شخصی روی تخت دراز کشیده است . ولی چیز دیگری در آن اتاق نیست . بالاخره مغزم به کار می افتد . اینجا باید یک جور درمانگاه باشد . باید از همان اول می فهمیدم . البته اگر عمو جان کمی "برون گرا" می بود زود تر می فهمیدم . فردی که در اتاق حرکت می کرد و حالا می دانستم که باید پرستار باشد ، به کنار تخت برمی گردد و لحظه ای کنار مریض مکث می کند . به زن بیهوش نگاهی می اندازد . نبضش را می گیرد و آهی از سر راحتی می کشد . دوباره صدای گریه ی جیغ مانند به گوش می رسد . پرستار دوباره از دید خارج می شود . عمو به آرامی بادقت از لای در می گذرد . من نیز از او تقلید می کنم . حالا آن طرف اتاق را می بینم . پرستار با منبع سر و صدا کلنجار می رود . یک نوزاد خیلی کوچک و قرمز که باچشمان بسته دست هایش را تکان می دهد . چیز دیگری به ذهنم می رسد . نکند این نوزاد همان دانشمند گرامی باشد ! هیجان عجیبی مرا فرا می گیرد . با اینکه عمو گفته بود که کسی صدایمان را نمی شنود، زمزمه می کنم  :
- عمو ! این همون دانشمنده؟
 عمو که به شدت محو حرکات بچه شده است سر تکان می دهد . اصلا فکر نمی کردم که با یک دانشمند یک روزه سر و کار داشته باشیم . ..

                تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, ] [ 21:0 ] [ زهرا ]

               تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net*۱۰حقیقت شگفت انگیز و عجیب علم فیزیک* تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

برای خواندن قسمت قبل ،  صفحه  نخست مراجعه فرمایید   .
 
.... در صورتی که پس از عبور پرتوی نور از شکاف به مسیری که از آن ناشی شده است ، چشم بدوزید ، آن گاه است که پرتوی نور می تواند در هر دو حالت شکل بگیرد . به بیانی دیگر زمان حال برگذشته ی پرتو نوری تاثیر گذاشته است . این آزمایش در آزمایشگاه تنها چند صد هزارم ثانیه به طول می انجامد اما در مشاهده ی نورهای ناشی از ستاره ها دور دست نیز صدق می کند . در واقع مشاهده ی اکنون ستاره های دوردست می تواند گذشته ی چند هزار یا میلیون ساله ی آن ها را تغییر دهد .
 
4- تقریبا همه جهان گم شده است : می توان به جرات گفت در حدود 100 میلیارد کهکشان در جهان هستی وجود دارد که هر یک از آن ها از 10 میلیون تا 10 تریلیون ستاره را در خود گنجانده اند . خورشید در مقایسه با این ستاره ها ، یکی از کوچکترین و ضعیف ترین ستاره ها به شمار می رود و حتی می توان نام کوتوله ی زردرنگ را بروی آن گذاشت . در واقع در جهان هستی مقادیر ترسناک و عظیمی از ماده ی مرئی وجود دارد که انسان تنها قادر به مشاهده ی دو درصد از آن است . وجود این حجم ماده به واسطه ی نیروی گرانش آن ها پیش بینی می شودو ماده تاریک نیز که مقدار آن 6 برابر جرم ماده ی مرئی تخمین زده می شود ، نیز بخش نامرئی جهان را تشکیل داده است . به گزارش مهر ، وجود ماده ی تاریک به عنوان بخشی دیگر از جهان که در واقع مابقی جهان را تشکیل داه است ، موضوع را پیچیده تر خواهد کرد ، انرژی که با گسترش سریع جهان در ارتباط است و به همراه ماده ی تاریک هم چنان ناشناخته باقی مانده است .  

                              تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, ] [ 15:3 ] [ زهرا ]

                               تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد                   

دنیای دانشمندان
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند . آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند .
اینشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.او باید تا 100 می شمرد و سپس شروع به جستجو می کرد.همه پنهان شدند الا نیوتون ...
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد، دقیقا در مقابل اینشتین.
اینشتین شمرد :97... 98... 99... 100
او چشمانش را باز کرد و دید که نیوتون در مقابلش ایستاده.
اینشتین فریاد زد : « نیوتون بیرون، سك سك ، نیوتون بیرون، سك سك. »
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت : « من بیرون نیستم. »
او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم !!! ...
تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون آمدند تا ببینند او چطور می خواهد ثابت کند که نیوتون نیست ...

.
.
.
.
.
.

نیوتون ادامه داد :« که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام ...که من را ، نیوتون بر متر مربع میکند .........و از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر "یک پاسکال" می باشد بنابراین من "پاسکالم"پس پاسکال باید بیرون برود "پاسکال سك سك"
                                تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

                                


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, ] [ 22:2 ] [ زهرا ]

 

از فاطمه اکتفا به نامش نکنید
شناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس در او محبت زهرا نیست   
علامه اگر هست ، سلامش نکنید  
شهادت حضرت فاطمه تسیلت باد

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ جمعه 18 فروردين 1386برچسب:, ] [ 11:27 ] [ زهرا ]

                    تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

        اینشتین ، نابغه ای فراتر از یک نام


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:58 ] [ زهرا ]

                             تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

به نام خدا
 
خدایا من اگر بد کنم تو را بنده های خوب فراوان است ........
اما تو اگر مدارا نکنی .........
.................. مرا خدای دیگر کجاست ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

                              تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
شاخه های شسته ، باران خورده ، پاک
آسمان آبی و ابر سپید ، برگ های سبز بید
عطر نرگس ، رقص باد ، نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم پرستوهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار ، خوش به حال روزگار ..... خوش به حال روزگار .....
                                                سال نو مبارک  
 

    

 

                          تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:41 ] [ زهرا ]

 

                          تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net
خاطره ی شخصیت شریف و خارق العاده ی او برای کسانی از ما که سعادت آشنایی شخصی و مذاکره و معاشرت با او را داشته ایم همواره منبع الهام و قوت قلب خواهد بود .
                                                                                             پروفسور نیل بوهر ،برنده ی جایزه ی نوبل

                     تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:33 ] [ زهرا ]

                      تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

با سلام .

از آنجایی که من و دوستم علاقه زیادی به اینشتین و افکار او داریم ، تصمیم گرفته ایم که زندگی او را به صورت یک داستان تخیلی بنویسیم .البته لازم به ذکر است که تمام آنچه درباره ی اینشتین و اطراف او در این داستان ذکر شده ، واقعی است و جای کوچک ترین تحریفی نیست .این داستان به صورت قسمت قسمت هر سه هفته ارائه می گردد و توجه داشته باشید که شروع داستان از صد سال آینده است .  
 
قسمت اول
سال 1490 ه.ش    
ماه پیش موفق شدم عمویم را راضی کنم تا از اختراع اخیرش استفاده کنم .آن روز بعد از یک ساعت سخنرانی از خطرات دخالت در زمان ، ساعت LED اش را به من داد . او می گفت که اگر مثلا آن جا بروم و کاری بکنم که مادربزرگِ مادربزرگِ مادربزرگم از دست شوهرش عصبانی شود و طلاق بگیرد ، نسلمان از بین می رود !مسخره است ! همچنین می گفت که اگر بتوانم یکی از وسایل و و ابزار پیشرفته ی امروز را به گذشته ببرم ، ممکن است تاریخ عوض شود .او قبول کرد که مرا همراه خود به آلمان ببرد و اکنون دو روز است که من و عمویم ، در اولم که شهری از ناحیه ورتمبرگ است ، ساکنیم . اولم شهری است که دقیقا ٢۳۶ سال پیش در آن نابغه ای متولد شده که جهان را متحول کرد و امروز ۱۴ مارس سال ٢۱۱۵میلادی است و قرار است من و او به ٢۳۶ سال پیش سفر کنیم .
بعد از کنترل وسایل ، من و عمو به ساختمان قدیمی که نزدیک محل سکونتمان است ، می رویم .ساختمان ، کلیسا ی بسیار بزرگی است همراه با ناقوسی که اگرچه زنگ زده و از رنگ و رو رفته است ولی زیبایی اش را دو چندان کرده .از آن جایی که قدمت کلیسا به ۵۰۰ سال می رسد ، قرار است سفرمان را از اینجا شروع کنیم .کلیسا در بسیار بزرگی دارد که به طرز عجیبی با قسمت های دیگر ساختمان ناهماهنگ است و معلوم است دوباره بازسازی شده .نقش های برجسته و فیروزه ای رنگش ، از تمدن مدذن و پیشرفته ی امروزی سخن می گوید .وارد محوطه ی کلیسا می شویم . حیاط نسبتا بزرگی است که معلوم است ، سالیان درازی است که آب و جارو نشده .در گوشه ی سمت راست آن ، ساختمان نسبتا باریک و درازی وجود دارد که چند پله ای را باید برای رسیدن به درش پیمود . از پله های سنگی و محکم آن ، بالا می رویم . عمو نگاهی به ساعتش می اندازد و شروع به غر زدن می کند :
-واقعا من چه بختی دارم که مجبورم یه بچه ی نیم وجبی رو هم دنبال خودم بکشم !کافی فقط یه خرابکاری بکنی تا دیگه همه ی کارا خراب بشه ...
توی دلم چند تا حرف زمخت به او می گویم .خوب می دانم که کافی است آن ها را به زبان بیاورم تا تمام نقشه هایم ، نقش بر آب شوند . می گویم : « عمو باور کن آنقدر ها هم که فکر می کنی ، دست و پاگیر نیستم . تازه من گه به تو قول ندادم که خراب کاری نکنم . »
عمو که پشیمان شده بود ، سرش را پایین می اندازد و می گوید : « خیله خوب ، امیدوارم که به قولت عمل کنی . »
- خوب ، حالا نمی خوای یه کمی بیشتر توضیح بدی ؟
- درباره چی ؟
- زمانی که می خوایم به اون سفر کنیم .
حالا از پله های ورودی رد شده بودیم . به تالار قدیمی نیمه تاریکی وارد می شویم . لوستر های قدیمی و زشتی که در سرسرا آویزان است ، نوری به اطراف پخش نمی کند و تنها منبع نور ، پنجره های کوچکی است که به فاصله چند متر ازهم ، روی دیوار ساخته شده اند .
 عمو لبخند موذیانه ای می زند و به سرعت با لنگ های درازش تالار را می پیماید .
- مگه بهت نگفته بودم که به چه سالی می ریم ؟
- تو فقط گفتی به چند سال پیش می خوایم بریم .
- هدف اصلی من بررسی زندگی یک نابغه است .
با بی تابی به او می گویم : « این رو هم گفته بودی . منظورم این بود که کی هست ؟
- می خوام کسی رو ببینم که همیشه دربارش کنجکاو بودم . نظریه های اون باعث شده که این سفر امروز ممکن بشه .
- هی ... اینقدر لج منو درنیار .
- آلبرت اینشتین . حالا فهمیدی ؟
از در ساختمان که عبور کردیم ، پله های مارپیچی تنگی در جلویمان ظاهر می شوند . با خودم می گویم: « خدا رحمت کنه این قدیمی ها رو که فقط یاد گرفتن که پله بسازند ! »
همانطور که پله های قدیمی ساختمان را می پیمایم ، فکری ذهنم را مشغول می کند .اسم این دانشمند را خیلی شنیده ام ولی از خودش چیز زیادی نمی دانم .
 عمو از راهرویی که وارد آن شده بودیم ، عبور می کند و در سمت راستی را می گشاید . بلافاصله متوجه چیز عجیبی می شوم اینکه این اتاق با اتاق های دیگر ، زمین تا آسمان فرق دارد . اتاق را آماده کرده بودند .قبلا عمو گفته بود که این جابه جایی ، انرژی زیادی دارد .پس ممکن است به همین دلیل باشد .دور تا ذور اتاق را ورقه های فلزی محکمی پوشانده که مقاومت ساختمان را تضمین می کند .هنوز فکرم مشغول این چیزهاست که ناگهان عمو چیزی را به انگلیسی می گوید .وحشت زده به گوشه ی اتاق نگاه می کنم .مردی در فضای نیمه روشن اتاق ایستاده و چهار چشمی مرا زیر نظر دارد . عمو با لبخند بر لب چیزی به مرد می گوید و سپس با هم دست می دهند . از برخوردشان می توان فهمید که همدیگر را از قبل می شناسند . عمو به سمت من برمی گردد و می گوید :« این آقا کسی هستند که مقدمات سفر مارو تدارک دیدند و اسمشون .... » حرفش تمام نمی شود که مرد می گوید : « nice to meet you »
انگلیسی را کم و بیش می دانم و از لهجه اش به وضوح می توانم بفهمم که آلمانی است .
وقتی که چشمم به نور کم اتاق ، عادت می کند ، موهای بلوند و کوتاه و چشم های درشت مرد و صورت ریشویش ، توجهم را جلب می کند . دوباره مرد به عمو چیزی می گوید و اضافه می کند :«have a nice trip » بعد کیف بزرگ و آهنیش را که معلوم است مثل مال عمو ، صدتا استفاده ی دیگر هم دارد ، را برمی دارد و از اتاق بیرون می رود . عمو نگاهی به ساعتش می اندازد و کمی نگران به نظر می رسد . داشتم ساعتش را بررسی می کردم که ناگهان با صدای کلفت و ناهنجارش می گوید : « چند دقیقه ی دیگر حرکت می کنیم . الان ساعت نزدیک 8 صبحه . در این سفر حدود 5 ساعتی اختلاف زمان وجود خواهد داشت . یعنی اونجا الان ساعت نزدیکای 3 صبحه . »
هنوز هم برایم تصورش سخت است که می خواهیم در زمان سفر کینم . چند دفعه ای است که افکارم را زیر و رو می کنم و لی چیزی در این باره نمی یابم .
عمو دوباره می گوید : « اونجا کسی مارو نمی بینه و ما نمی تونیم روی بقیه اثر فیزیکی بذاریم . »
سرم را به نشانه ی تایید حرفهایش تکان می دهم . البته حدسش را می زدم که این گونه باشد .
عمو دوباره به ساعتش نگاه می کند . فکر می کنم دیگر الان وقت رفتن باشد . استرس تمام وجودمان را فراگرفته است و کسی حرف نمی زند . معلوم نیست در چند ثانیه دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد . دستش را دراز می کند تا دکمه را فشار دهد و در همان حال بازوی مرا هم می گیرد و سپس انگشتش را روی دکمه فشار می دهد که یعنی اعلام آمادگی ................................................................................
همه جا دور سرم می چرخد ؛ دیوار را می بینم که به سرعت از من دور می شود . انگار هوای اطراف جامد شده و به من فشار می آورد و تنفس را برایم مشکل می کند ؛ صدای تالاپ ، تلوپی مثل طبل را در نزدیکی خودم می شنوم .......................................................................................................... ناگهان همه چیز سر جایش ثابت می شود و احساس می کنم که دوباره هوا به درون ریه هایم جریان پیدا می کند . صدایی نزدیک می گوید :« بالاخره موفق شدم .» تازه اندکی بعدمتوجه اوضاع می شوم . هنوز باورم نشده و از هیجان سفر بیرون نیامده ام که عمو دستم را می گیرد و مرا به دنبالش می کشاند. افکارم را بالا و پایین می کنم و بالاخره چیزهایی را از محل آمدنمان به یاد می آورم ؛ یک کلیسای قدیمی و خاک خورده با ساختمان باریک و درازی که در گوشه ی سمت راست آن بود . ولی نمی دانم چرا اینجا همه چیز یک حور دیگر است . میزهای بزرگی مقابل دیوارهای ساختمان است که روی آن ها ، ظروف طلایی رنگ و زیبایی وجود دارد. روی زمین قالیچه ی بلند و قرمز رنگی ، با دو نوار زرد باریک توجهم را به خودشان جلب می کنند . اتاق خیلی زیبایی است و معلوم است که جای اشراف زادگان و ثروتمندان است . به سرعت از راه پله های مارپیچی عبور می کنیم . در ذهنم لحظه شماری می کنم تا بیرون ، فضای شهر و مردم آن را ببینم که یادم می آید ، الان باید ساعت حدود 3 صبح باشد . از در کلیسا عبور می کنیم.
هیجان زده می گویم : « اوْ ... اینجا همه چیز فرق می کند ؛ دیگرخبری از آن برج ها و آسمان خراش های سر به فلک کشیده ، نیست . »
عمو مرا به سمت یک مکان نسبتا کوچکی که بیشتر شبیه یک خانه است ، می برد . یادم می آید که آنجا قبلا یک برج خیلی بلند وجود داشت . بر سر در خانه تابلوی زده شده است که در آن تاریکی شب ، نمی توان چیزی از آن را فهمید . از پنجره ی خانه نوری به بیرون می تابد که راه رفتن را کمی آسان تر می کند . کمی که از کلیسا دور می شویم ، ناگهان صدای گریه های بچه ای که مثل شیپور است ، مرا سرجایم میخکوب می کند . در دلم چندین بار او را نفرین می کنم .........             

                                      تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد      


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ پنج شنبه 6 فروردين 1391برچسب:, ] [ 22:24 ] [ زهرا ]
    
      تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net           
           تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net*۱۰حقیقت شگفت انگیز و عجیب علم فیزیک* تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.netتصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net
۱۰ حقیقت شگفت انگیز و عجیب علم فیزیک با کمک تعدادی از کاربران توئیتر انتخاب شده و با همکاری یک کیهان شناس تشریح شده است . نشریه تلگراف ۱۰ پدیده عجیب از این عجایب در علم فیزیک را با کمک تعدادی از کاربران توئیتر و کیهان شناسی به نام مارگوس چاون ارائه کرده است که در ادامه ارائه خواهد شد :
۱- خورشید می توانست از موز ساخته شده باشد !
خورشید بسیار پرحرارت است زیرا وزن چند میلیارد میلیاد میلیارد تنی آن گرانش عظیمی به وجودمی آورد که درنتیجه هسته ستاره را تحت فشاری غیرقابل تصورگذاشته و در نتیجه فشار بالا حرارت فوق العاده تولید می کند . درصورتی که به جای گاز هیدروژن از میلیارد ها میلیارد میلیارد تن موز استفاده نیز همان میزان فشار و درنتیجه همان مقدار حرارت در خورشید به وجود می آمد. با این حال با افزایش حرارت ، اتمها با بخشهای مختلف ساختار ستاره ای برخورد کرده و انرژی اتمی رابه وجود می آورند که در اینجا تفاوت میان حضور هیدروژن و موز در ساختار خورشید آشکار خواهد شد.
٢- تمام ماده ای که نسل بشر را به وجود آورده است در یک حبه قند جا می گیرد :
اتمها ٩٩٩٩٩٩٩٩٩٩٩٩٩ ، ٩٩ درصد فضای خالی هستند و به همین دلیل درصورتی که تمامی اتمها را به گونه ای به هم بفشاریم که فضای خالی میان آنها از بین برود ، یک قاشق چای خوری یا حجمی برابر یک حبه قند از این ماده در حدود پنج میلیارد تن وزن خواهد داشت ، وزنی ۱۰ برابر مجموع وزن تمامی انسانهایی که در حال حاضر درجهان حضور دارند . در واقع همان پدیده ای است که در ستاره های نوتورونی رخ می دهد و وزن آنها را تا حد غیر قابل باوری افزایش می دهد . 
 3-آنچه آینده است می تواند آنچه گذشته بوده است را تغییر دهد : 
شگفتی جهان کوانتوم به اثبات رسیده است ، آزمایش دو جداره که نور را در دو حالت موج و ذره به اثبات می رساند به اندازه ی کافی عجیب و غیر قابل تصور هست . به خصوص زمانی که اعلام شود مشاهده نور می تواند آن را از موج به ذره ویا بر عکس تبدیل کند. اما پدیده های عجیبتر این جهان پس از آزمایش جان ویلر فیزیکدان در سال 1978 خود را  نمایان کرد . آزمایش وی نشان داد مشاهده یک ذره در حال می تواند سرنوشت ذره مشابه دیگری در گذشته را متحول سازد . طبق آزمایش دو جداره در صورتی که هر یک از پر تو های نوری خارج شده از یکی از شکافهای صفحه آزمایش را مشاهده کنید ، در واقع پرتو را مجبور کرده اید خوصوصیات ذره ای به خود بگیرید واگر به هدف بر خورد پرتو چشم بدوزید خصوصیت موج را به پرتوینور بخشیده اید .
                                                                                                                                                                                                                                  ادامه دارد .......    

   
                       تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

                  


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 11 فروردين 1391برچسب:, ] [ 13:27 ] [ زهرا ]
 
                                                                    تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
                  
 
         تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net پاسخ های جالب یک فیزیکدان تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net
«توضیح دهید که چگونه می توان با استفاده از یک فشارسنج ، ارتفاع یک آسمان خراش را اندازه گرفت ؟»
سوال بالا یکی از سوالات امتحان فیزیک در دانشگاه کپنهاگ بود . یکی از دانشجویان چنین پاسخ داد :« به فشارسنج یک نخ بلند می بندیم . سپس فشارسنج را از بالای آسمان خراش طوری آویزان می کنیم که سرش به زمین بخورد . ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول طناب به اضافه طول فشارسنج خواهد بود ! »
پاسخ بالا چنان مسخره به نظر می آید که مصحح بدون تامل دانشجو را مردود اعلام کرد . ولی دانشجو اصرار داشت که پاسخ او کاملا درست است و درخواست تجدید نظر در نمره ی خود کرد . یکی از اساتید دانشگاه به عنوان قاضی تعیین شد و قرار شد که تصمیم نهایی را او بگیرد . نظر قاضی این بود که پاسخ دانشجو در واقع درست است ؛ ولی نشان گر هیچ گونه دانشی نسبت به اصول علم فیزیک نیست . سپس تصمیم گرفته شد که دانشجو احضار شود و در طی فرصتی شش دقیقه ای ، پاسخی شفاهی ارائه دهد که نشان گر حداقل آشنایی او با اصول علم فیزیک باشد . دانشجو در پنج دقیقه ی اول ساکت نشسته بود و فکر می کرد قاضی به او یادآوری کرد که زمان تعیین شده در حال اتمام است . دانشجو گفت که چندین روش به ذهنش رسیده ، ولی نمی تواند تصمیم گیری کند که کدام یک بهتر است . قاضی به او گفت که عجله کند ؛ دانشجو پاسخ داد : «روش اول این است که فشارسنج را از بالای آسمان خراش رها کنیم و مدت زمانی که طول می کشد به زمین برسد را اندازه گیری کنیم . ارتفاع ساختمان را می توان با استفاده از این مدت زمان و فرمولی که روی کاغذ نوشته ام محاسبه کرد.»«به فشارسنج یک نخ بلند می بندیم.سپس فشار سنج را از بالای آسمان خراش طوری آویزان می کنیم که سرش به زمین بخورد . ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول طناب به اضافه طول فشارسنج خواهد بود !» دانشجو بلافاصله افزود :« ولی من این روش را پیشنهاد نمی کنم ؛ چون ممکن است فشارسنج خراب شود . روش دیگر این است که اگر خورشید می تابد طول فشارسنج را اندازه بگیریم ؛ سپس طول سایه ی فشارسنج را اندازه گیری کنیم و آنگاه طول سایه ی ساختمان را اندازه بگیریم . با استفاده از نتایج و یک نسبت هندسی ساده می توان ارتفاع ساختمان را اندازه گیری کرد . رابطه این روش را نیز روی کاغذ نوشته ام .» « ولی اگر بخواهیم با روشی علمی تر ساختمان را اندازه بگیریم ، می توانیم یک ریسمان کوتاه را به انتهای فشارسنج ببندیم و آن را مانند آونگ ابتدا در سطح زمین و سپس پشت بام آسمان خراش به نوسان درآوریم . سپس ارتفاع ساختمان را با استفاده از تفاضل نیروی گرانش دو سطح به دست آوریم . من رابطه های مربوط به این روش را که بسیار طولانی و پیچیده اند ، در این کاغذ نوشته ام . » « آها ! یک روش دیگر که چندان هم بد نیست : اگر آسمان خراش پله ی اضطراری داشته باشد ، می توانیم با استفاده از فشارسنج ، سطح بیرونی آن را علامت گذاری کرده و بالا برویم و سپس با استفاده از تعداد نشانه ها و طول فشارسنج ارتفاع ساختمان را به دست آوریم!» «ولی اگر شما خیلی سرسختانه دوست داشته باشید که از خواص مخصوص فشارسنج برای اندازه گیری ارتفاع استفاده کنید ، می توانید فشار هوا در بالا ی ساختمان را اندازه گیری کنید ؛ سپس فشار هوا را در سطح زمین را اندازه گیری کنید و سپس با استفاده از تفاضل فشارهای حاصل ارتفاع ساختمان را به دست آوریم .» «ولی بدون شک بهترین راه این است که در خانه سرادار آسمان خراش را بزنیم و به او بگوییم اگر دوست دارد صاحب این فشارسنج خوشگل بشود ، می تواند ارتفاع آسمان خراش را به ما بگوید تا فشارسنج را به او بدهیم!»

دانشجویی را که داستان او را خواندید ، نیلز بور ، فیزیک دان دانمارکی بود . 

 

                         تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, ] [ 23:49 ] [ زهرا ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

thank you for selecting us
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 119
بازدید کل : 45836
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1

Untitled Document
دریافت کد خوش آمدگویی

كد تغيير شكل موس